جدول جو
جدول جو

معنی پهن گشته - جستجوی لغت در جدول جو

پهن گشته
پهن شده فراخ گشته متسع، عریض شده پهناور شده، پخت شده پهن گردیده: سری بی تن و پهن گشته بگرز تنی بی سر افکنده بر خاک برز. (ابو شکور)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهن گشتن
تصویر پهن گشتن
پهن گردیدن پهن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنهان گشته
تصویر پنهان گشته
مخفی شده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای پشتی فراخ و عریض است: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم تیز گوش و پهن پشت و نرم چرم و خرد موی. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار